بیوگرافی (زندگینامه) شاعران

بیوگرافی حمید مصدق                                      بیوگرافی  نیما یوشیج                           

بیوگرافی شاملو                                              بیوگرافی کارو          

بیوگرافی فروغ فرخزاد                                      بیوگرافی قیصر امین پور

بیوگرافی سهراب سپهری                                بیوگرافی اخوان ثالث

بیوگرافی شهریار                                          بیوگرافی فریدون مشیری

بیوگرافی پروین اعتصامی

واسطه

ابرو به هم کشید و مرا گفت
 دیگر شکار تازه نداری ؟
اینان ،‌ تمام ، نقش و نگارند
جز رنگ و بوی غازه نداری ؟
دوشیزه یی بیار که او را
 حاجت به رنگ و بوی نباشد
وان آب و رنگ ساختگی را
 با رنگش آبروی نباشد
دوشیزه یی بیار دل انگیز
زیبا و شوخ کام نداده
بر لعل آبدار هوس ریز


ادامه نوشته

خوش آمدی


ای دلنواز قاری قرآن خوش آمدی
در بیت وحی با لب عطشان خوش آمدی
ای العطش ترانهء قبل از ولادتت
مادر فدات با لب عطشان خوش آمدی
ای تشنه! شیر مادرت از غصه خشک شد
از بس که بود صوت تو سوزان خوش آمدی
گریه مکن که کشتهء اشک خدا شوی
خون خدا، به جمع شهیدان خوش آمدی
اشک تو از تلاطم دریاست بیشتر
ای آشنای ابر بهاران خوش آمدی

محمود ژولیده


كفش مجروح


روی بالم يكی دو پر بكشيد
دست مرهم بر اين جگر بكشيد
پای ساعات گريه های شما
چشممان را شكسته تر بكشيد
محضر سبزتان نشد ، بر عكس
يك گدا را به پشت در بكشيد
كفش مجروح سرنوشت مرا
تا دم خيمه ات اگر بكشيد
راضی ام ، از خدام هم باشد
تن من را بدون سر بكشيد

غروب شصت و يك

حـتی خـدا مـيان حسـينيهء غمـش
سوگند خورده است به ماه محرمش
شبهای قدر محترم و با فضيلت اند
 امّـا نمی رسند به شبهای مـاتمش
امروز نه، غروب همان سال شصت و يك
مـا را گـره زدنـد به نخـهای پـرچمش
اين دستمال گـريه پر از نـور می شود
وقتی به دست روضـهء خورشيد می دمش
چشمی كه از برای تو گريان نمی شود
بايد حـواله داد به دست جـهنمش
جانم فدای ِ محتشم خانواده ات
با اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتمش

علی اکبر لطیفیان

در عشق تو

در عشق تو، حالی است که فانی شدنی نيست
وصفش نتوان گفت به کس، دم زدنی نيست
اين حسن جهانی تو سرحد نشناسد
غير از دل عشاق برايت وطنی نيست
پيوسته عنايات تو بر ماست مسلم
هر چند که الطاف تو، گاهي علنی نيست
هرگز نشود سائل درگاه تو نوميد


ادامه نوشته

بی تو هوای خیمه ی ما سرد می شود

بی تو هوای خیمه ی ما سرد می شود
رنگ رُخ سه ساله ی من زرد می شود
خورشید انعکاس وجود نجیب توست
این دایره نباشی اگر سرد می شود
این حلقه های گریه ی سردرگم و غریب
زنجیر آهنی و پر از درد می شود
دامان کودکانه ی یک دختر نجیب
بی تو اسیر آتش نامرد می شود
بر گِرد توست گردش سیاره ی زمین
هر جاذبه بدون تو ولگرد می شود
رفتی و روز روشن ما در مسیر شام
دنبال صبح ِ روی تو شبگرد می شود
   
 رضا جعفری

حسینیه خدا

از عرش ، از میان حسینیهء خدا
آمد صدای نالهء « حی علی العزاء »
جمع ملائکه همه گریان شدند و بعد
گفتند تسلیت همه بر ساحت خدا
جبریل بال خدمت خود را گشود و گفت :
" یا رب اجازه هست ، شوم فرش این عزا "
آدم ز جنت آمد و ناله کنان نشست
در بزم استجابت بی قید هر دعا
او که هزار بار به گریه نشسته بود
یک یا حسین گفت و همان لحظه شد به پا
آری تمام رحمت خود را خدا گرفت
گسترد بر مُحرم این اشک و گریه ها
آن گاه گفت روضه بخوان « ایها الرسول »
جانم فدای تشنه لب دشت کربلا
*****
روضه تمام گشت ولی مادری هنوز

آید صدای گریه اش از بین روضه ها


رحمان نوازنی

پیراهن محرم

این چشم ها برای که تبخیر می شود ؟
این حلقه ها برای چه زنجیر می شود ؟
پیراهن محرم من را بیاورید
دارد زمان هیئت من دیر می شود
با روضۀ حسین نفس تازه می کنم
وقتی هوای شهر نفس گیر می شود
می آیم از کدورت و اشک عزای تو
سرچشمۀ طهارت تصویر می شود
من دستمال گریۀ خود را نشسته ام
چون آب هم به نام تو تطهیر می شود
اشک تو تا همیشه جوان می چکد حسین
چشم من است اینکه چنین پیر می شود
من تازه تشنه می شوم و گریه می کنم
وقتی ز گریه چشم همه سیر می شود
ایمان به دست معجزۀ غم بیاورید
پیغمبری که باعث تکفیر می شود
این قطره نیست آینۀ توست یا علی

در اشک ما حسین تو تکثیر می شود


رضا جعفری

کربلا بود و ...

کربلا بود و یک دشت از عطش
کربلا بود و یک گوهر توی تشت
کربلا بود و دل ها سوخته
چشم بر چشم مولا دوخته
کربلا بود و هزار عشق و وفا
کربلا بود و صدایی بی صدا
کربلا بود و غسل در
دریای خون
نغمه انا الیه راجعون
کربلا بود و آسمان نیلی
بر صورت دختران میخورد سیلی
حال چه ماندست از آن روز ها
به جز این دو روز تعطیلی

مجتبی صحی

سوره تماشا

به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
 واژهای در قفس است
 حرفهایم مثل یک تکه چمن روشن بود
 من به آنان گفتم
 آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد
و به آنان گفتم
 سنگ آرایش کوهستان نیست
 همچنانی که فلز زیوری نیست به اندام کلنگ
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است



ادامه نوشته

اشعاری در مورد ماه محرم و عاشورا (اس ام اس)


مطالب مرتبط به محرم

اشعاری در مورد ماه محرم و عاشورا (اس ام اس) سال88

اشعاری در مورد ماه محرم و عاشورا (اس ام اس)سال 87


قیامت بی حسین غوغا ندارد"شفاعت بی حسین معنا ندارد"حسینی باش كه در محشر نگویند"چرا پرونده ات امضاء ندارد


--------------------------------
اس ام اس ماه محرم


آبروی حسین به كهكشان می ارزد ، یك موی حسین بر دو جهان می ارزد ، گفتم كه بگو بهشت را قیمت چیست ، گفتا كه حسین بیش از آن می ارزد


--------------------------------


ماه خون ماه اشك ماه ماتم شد ، بر دل فاطمه داغ عالم شد . فرا رسیدن ماه محرم را به عزادارن راستینش تسلیت عرض میكنم


--------------------------------


ای وجودت عشق را معنای حسین عالمی یك قطره تو دریا حسین فرا رسیدن ماه محرم را به تمامی مسلمانان جهان تسلیت می گم


--------------------------------
اس ام اس تاسوعا و عاشورا

پرسیدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟ آهی كشیدوگفت:كه ماه محرم است.گفتم: كه چیست محرم؟باناله گفت:ماه عزای اشرف اولادآدم است


--------------------------------


السلام علیكم یااباصالح المهدى (عج)السلام علیك یاامین الله فى ارض وحجته على عباده(یاصاحب الزمان آجرک الله)ماه محرم بر شما وعاشقان حسین تسلیت عرض مینمایم)

--------------------------------


اردوی محرم به دلم خیمه به پا كرد

دل را حرم و بارگه خون خدا كرد

--------------------------------
اس ام اس مخصوص محرم

محرم آمد و ماه عزا شد

مه جانبازی خون خدا شد

جوانمردان عالم را بگویید

دوباره شور عاشوار به پا شد


--------------------------------

حسین میا به کوفه ، کوفه وفا ندارد ...

ای به دل بسته ، قدری آهسته

کن مدارا با ، زینب خسته ...

یا حسین مظلوم ...


مطالب مرتبط به محرم

اشعاری در مورد ماه محرم و عاشورا (اس ام اس) سال88

اشعاری در مورد ماه محرم و عاشورا (اس ام اس)سال 87


ادامه نوشته

حلقه

دخترک خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقه زر
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است به بر
راز این حلقه که در چهره او
اینهمه تابش و رخشندگی است
مرد حیران شد و گفت
حلقه خوشبختی است حلقه زندگی است
 همه گفتند : مبارک باشد
دخترک گفت : دریغا که مرا
باز در معنی آن شک باشد
سالها رفت و شبی
زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زر
دید در نقش فروزنده او
روزهایی که به امید وفای شوهر
به هدر رفته هدر
زن پریشان شد و نالید که وای
وای این حلقه که در چهره او
باز هم تابش و رخشندگی است
حلقه بردگی و بندگی است

 فروغ فرخزاد