چه کسی میخواهد؟

چه كسي مي خواهد من و تو ما نشويم، خانه اش ويران باد

من اگر ما نشوم، تنهايم، تو اگر ما نشوي، خويشتني

از كجا كه من و تو، شور يكپارچگي را در شرق، باز برپا نكنيم

از كجا كه من و تو، مشت رسوايان را وا نكنيم

من اگر برخيزم، تو اگر برخيزي، همه برمي خيزند

من اگر بنشينم، تو اگر بنشيني،

چه كسي برخيزد؟ چه كسي با دشمن بستيزد؟

چه كسي پنجه در پنجه هر دشمن دون آويزد؟

دشت ها نام تو را مي گويند، كوه ها شعر مرا مي خوانند

كوه بايد شد و ماند، رود بايد شد و رفت، دشت بايد شد و خواند

در من اين جلوه ي اندوه ز چيست؟ در تو اين قصه ي پرهيز كه چه؟

حرف را بايد زد، درد را بايد گفت.

حمید مصدق

پروانه ها

حق با تو بود
می بایست می خوابیدم
 اما چیزی خوابم را آشفته کرده است
 در دو ظاقچه رو به رویم شش دسته خوشه زرد گندم چیده ام
با آن گیس های سیاه و روز پریشانشان
کاش تنها نبودم
فکر می کنی ستاره ها از خوشه ها خوششان نمی اید ؟
کاش تنها نبودی
آن وقت که می تواستیم به این موضوع و موضوعات دیگر اینقدر بلند بلند
 بخندیم تا همسایه هامان از خواب بیدار شوند

حسین پناهی

ادامه نوشته