سيب شيرين لبت باشد و آدم نخورد؟
دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن
به از آن است که در دام ِ نگاه افتادن
سيب شيرين لبت باشد و آدم نخورد؟
تو بهشتي و چه بيم از به گناه افتادن
لاک پشتانه به دنبال تو مي آيم و آه
چه اميدي که پي باد به راه افتادن؟
با دلي پاک، دلي مثل پر قو سخت است
سر و کارت به خط و چشم سياه افتادن
من همان مهره ي سرباز سفيدم که ازل
قسمتم کرده به سر در پي شاه افتادن
عشق ابريست که يک سايه ي آبي دارد
سايه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن
+ نوشته شده در جمعه یازدهم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 15:33 توسط مجتبی
|