دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن

به از آن است که در دام ِ نگاه افتادن


سيب شيرين لبت باشد و آدم نخورد؟

تو بهشتي و چه بيم از به گناه افتادن


لاک پشتانه به دنبال تو مي آيم و آه

چه اميدي که پي باد به راه افتادن؟


با دلي پاک، دلي مثل پر قو سخت است

سر و کارت به خط و چشم سياه افتادن


من همان مهره ي سرباز سفيدم که ازل

قسمتم کرده به سر در پي شاه افتادن


عشق ابريست که يک سايه ي آبي دارد

سايه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن

حامد عسکری